گفتگوى اميرالمومنين وجمجمه

بزرگترین وبلاگ معصومین

گفتگوى اميرالمومنين وجمجمه


يكي از معجزات حضرت علي عليه السلام جريان صحبت كردن امام با جمجمه برخي از بزرگان و پادشاهان گذشته مانند انوشيروان ، خسرو پرويز و ابرهه بوده است هرچند كه در تاريخ و روايات مورد اول بيشتر نقل شده و مشهورتر است. جريان اين گفتگوها اينگونه است:

1-از عمار نقل شده كه: روزي امير المومنين عليه السلام در مسير خود به جبهه ي صفين وارد شهر مدائن شده و در ايوان كسرى فرود آمد در حالى كه دلف بن بحير با آن حضرت بود. بعد از خواندن نماز، با جماعتى از اهل ساباط حركت كرد و به دلف بن بحير فرمود: تو هم با ما حركت كن . همه با هم حركت كردند و از تمام منزل ها و كاخ ‌هاى كسرى بازديد كردند و به دلف فرمود: كسرى در اين مكان فلان چيز را داشت و در آن مكان فلان چيز را گذاشته بود.
دلف تمام اخبار غيبى آن حضرت را تصديق كرد و گفت : يا امير المومنين ! چنان خبر مى دهى گويا خود شما آن چيزها را در آن جاها گذاشته ايد.
در بين حركت خود، به جمجمه پوسيده اى رسيدند. به يكى از اصحاب فرمود: اين جمجمه را بردار و داخل ايوان بياور. خود حضرت هم داخل ايوان شدند و نشستند. بعد فرمود: طشت آبى بياوريد و جمجمه را داخل آن بگذاريد.
سپس رو به آن جمجمه كرد و فرمود: ترا قسم مى دهم خبر دهى من كيستم و تو چه كسى هستى ؟ در اين حال جمجمه با زبان فصيح با زبان فصيح گفت : اما تو امير المومنين و سيد وصيين و امام متقين هستى و من هم بنده تو كسرى انوشيروان (پادشاه بزرگ دنيا) مى باشم .
حضرت احوال او را پرسيد. در جواب گفت : يا على ! من پادشاهى عادل و مهربان براى رعيت بودم ؟! ظالم نبودم و از ظلم ديگران هم ناراحت مى شدم ؟! اگر چه حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم در زمان پادشاهى من متولد شده و كوشش زيادى كردم كه به او ايمان آورم . ولى رياست و حكومت و عشق به دنيا مرا مشغول كرد و آخر الامر به دين مجوس از دنيا رفتم . چقدر سخت است كه نعمت بزرگ رسالت و رهبرى را از دست دادم و به او ايمان نياوردم و خود را از سعادت و بهشت محروم كردم .
اما خداوند با اين كيفر، مرا از عذاب و آتش نجات داد؛ زيرا در ميان رعيت با عدل و انصاف رفتار مى كردم ؟! اگر چه در دوزخ هستم ولى آتش ‍ بر من حرام است و مرا نمى سوزاند. دائما حسرت مى خورم كه چرا ايمان نياوردم ؛ زيرا اگر ايمان آورده بودم الان در رديف دوستان و طرف داران شما به حساب مى آمدم .(لئالى ، ج ۴، ص ۳۲۷؛بحارالانوار، ج 41 ،ص213-214؛ منهاج البراعه، ج 4، ص 272)
2-شيخ احمد بن فهد حلّي از معلّي بن خنيس ‍ روايت كرده است كه امام جعفر صادق (ع) فرمود كه روز نوروز بود كه خداوند اميرالمؤمنين را بر اهل نهروان پيروز گرداند و ذوالثديه كشته شد.
حضرت امير (ع) روانه كوفه شدند كه در بين راه استخوان جمجمه انساني را ديدند كه در بين راه افتاده بود حضرت به غلامان خود فرمودند اين استخوان سر انسان را بياوريد چون به خدمت آن حضرت آوردند حضرت سر تازيانه خود را به آن كلّه گذاردند و فرمودند:
«من انت فقير ام غني ثقي ام سعيد ملك ام رعية قوي ام ضعيف عزيز ام ذليل سيد ام عبد» تو كيستي فقيري يا غني، شقي هستي يا سعيد، پادشاه هستي يا رعيت، قوي هستي يا ضعيف، عزيزي يا ذليل آقا بودي يا عبد؟ آن جمجمه سر انسان به زبان فصيح گفت:
«السلام عليك يا اميرالمومنين» من پادشاه ظالمي بودم. من پرويز پسر هرمز پادشاه پادشاهانم «فملكت مشارقها و مغاربها سهلها و جبلها و برها و بحرها.» همه چيز را مالك شدم از مشرف و مغرب، دشت و كوه، زمين و دريا و صحرا من آن كسي هستم كه هزار شهر را در دنيا گرفتم «و قتلت الف ملك من ملوكها يا اميرالمؤمنين.»
و هزار پادشاه را كشتم و پنجاه شهر بنا كردم هزاران دختر و چهار هزار غلام خريدم و هزار غلام ترك و هزار ارمني و هزار رومي و هزار نفر زنجي و هفتاد دختر پادشاهان را تزويج كردم و پادشاهي در روي زمين نماند مگر آن كه بر او غالب شدم و بر اهل بيت او ظلم كردم.
وقتي كه ملك الموت آمد و گفت «يا ظالم يا طاعن خالفت الحق» اي ظالم و طاعن مخالفت حق نمودي، اعضاي من لرزيد و گوشت ميان دو كتف من مرتعش شد و در ميان لشگرم مرا قبض روح كرد اهل زمين از ظلم من راحت شدند و زندانيان آزاد شدند ولي من براي هميشه در آتش معذّبم و خداوند بر من هفتاد هزار زبانيّه جهنم را مسلط كرده است كه در دست هر يك، عمودي از آتش كه اگر بر كوههاي دنيا بزنند مي سوزند و هر وقت يكي از آنها را بر من مي زنند مشتعل مي شوم و مي سوزم و خداوند به قدرت خود دوباره مرا زنده مي كند و عذاب مي كند و همينطور خداوند بر من موكّل كرده است به هر موئي كه در بدن من وجود دارد، مار و عقربي را خلق كرده است كه مرا مي گزند و به من مي گويند «هذا جذاء ظلمك علي عباده» اين جزاي ظلم تو بر بندگان خدا است.
پس جمجمه ساكت شد و همه لشگر امير (ع) گريستند و بر فرق و سرهاي خود مي زدند و مي گفتند يا اميرالمؤمنين ما حقّ تو را نشناخته ايم و بعد از آنكه حضرت رسول (ص) ما را به حق تو خبر داد ولي ما نقصان و كوتاهي نموديم و از حق تو چيزي كم نشد پس ما را حلال كن كه تفريط كرديم و غير تو را به جاي تو قرار داديم پس ما نادم و پشيمان هستيم.
حضرت امير (ع) فرمودند كه آن جمجمه را زير خاك كنيد.(سيف الواعظين و الذاكرين، ص 340-341)
3- در كتاب معرفه الفضائل و نيز علل الشرايع شيخ صدوق و بحار الانوار به نقل از امام صادق عليه السلام روايت شده كه: ...زمانى كه امير المؤمنين عليه السّلام نماز ظهر را خواندند استخوان جمجمه‏اى توجّه آن حضرت را جلب كرد، حضرت با آن به سخن پرداختند و فرمودند : اي جمجمه تو از كجايي؟
عرضه داشت: من فلانى پسر فلانى سلطان بلاد آل فلان هستم. امير المؤمنين عليه السّلام به آن جمجمه فرمودند : قصّه خود را براى من نقل كن و بگو چگونه بودى و در چه عصر و زمانى مى‏زيستى؟
جمجمه جلو آمد و از قصّه خود و آنچه از خير و شر در عصرش اتّفاق افتاده بود براى آن جناب خبر داد...( بحار الانوارج 41،ص166؛ علل الشرايع، ص 124)
برخي آن جمجمه را جمجمه پادشاه حبشه-ابرهه- دانسته اند.



آپلود عکس | آپلود | سایت آپلود عکس | اپلود عکس *

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



:: موضوعات مرتبط: معصومین، امام علی ع، ،
:: برچسب‌ها: گفتگوى اميرالمومنين وجمجمه,
نویسنده : یارگمنام مهدی
تاریخ : یک شنبه 16 / 3 / 1393
زمان :


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.